.................................................................
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید ؟
سوخت در آتش وخاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید .
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و برخاک چکید.
آن همه عهد فراموشت شد؟
چشم من روشن ،روی تو سپید
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید ؟
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
.......................................................
شبی پر کن از بوسه ها ساغرم
به نرمی بیا همچو جان دربرم
تنم را بسوزان در آغوش خویش
که فردا نیاید خاکسترم!
...............................................
سحر با من در آمیزد که برخیزد
نسیم گل به سر ریزد که برخیز
زر افشان دختر زیبای خورشید
سبو چشمک زنان از گوشه طاق
به دامانم در آویزد که برخیز
زمان گوید که:هان گر برنخیزی
غریو مرگ برخیزد که برخیزد
......................................................................
به امید نگاهت ایستادن
به روی شانهایت سر نهادن
مرا خوش تر از این ها آرزویست
دهان کوچکت را بوسه دادن
......................................................................
زرد ونیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
یا بنفشه ها نشسته ام
سالهای سال
صبح زود
در کنار چشمه سحر
یر نهاده روی شانهای یکدگر
گیسوان خیس شان به دست باد
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم
رنگ ها شکفته در زلال عطر های گرم
میتراود از سکوت دلپذیرشان
بهترین ترانه
...................................................................
برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
نمیخواهم در آغوشت بگیرم
که میخواهم در آغوشت بمیرم